• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تعمیر مرقد مطهر حضرت رقیه صلوات الله علیها

25 آبان 1394 توسط طالب


خراب شدن قبر حضرت رقيه بنت الحسين(عليه السلام)

و تعمير آن

مرحوم «آيت الله حاج ميرزا هاشم خراسانى» در كتاب «منتخب التواريخ» مى نويسد: «عالم جليل، شيخ محمد على شامى» كه از جمله علماء و محصلين نجف اشرف است، به حقير فرمود: «جدّ امى بلا واسطه من، جناب آقاى «سيد ابراهيم دمشقى» كه نسب او به «سيّد مرتضى علم الهدى» منتهى مى شود، سن شريفش بيش از نود سال بود، مردى محترم و شريف بود. او صاحب سه دختر بود و فرزند پسر نداشت.

يك شب دختر بزرگ او، حضرت رقيه، دختر امام حسين(عليه السلام) را در خواب مى بيند. حضرت رقيه(عليها السلام) به او مى فرمايند: «به پدرت بگو به والى خبر دهد كه بين قبر و در لحد من آب افتاده، به همين خاطر بدن من در اذيت است. بيايد، قبر و لحد مرا تعمير كند».

دختر، خوابش را براى پدر تعريف مى كند، اما سيّد از ترس اهل تسنّن به خواب او ترتيب اثر نمى دهد; شب دوم، دختر دومى سيّد در عالم خواب حضرت رقيه(عليها السلام) را مى بيند كه همان سخنان را به او مى گويد. او خواب خود را براى پدرش تعريف مى كند، اما باز سيّد از ترس اهل تسنّن به خواب او ترتيب اثر نمى دهد; شب سوم، دختر كوچك سيّد اين خواب را مى بيند، و براى پدرش بازگو مى كند. باز هم آن ها كارى نمى كنند تا اين كه در شب چهارم، خود سيّد حضرت رقيه(عليها السلام)را در خواب مى بيند، حضرت رقيه(عليها السلام) با حالت سرزنش بارى به او مى فرمايد: «چرا والى را خبردار نكردى؟!»

صبح شد، سيّد پيش والى شام آمد و خواب خود را بازگو كرد. والى به دانشمندان و افراد شايسته و صالح سنّى و شيعه شهر شام دستور داد كه غسل كرده، لباس هاى تميز بپوشند، سپس قفل در، به دست هر كسى كه باز شد، همان شخص برود و قبر مقدّس حضرت رقيّه(عليها السلام) را نبش كند و پيكر مطهره او را درآورد تا قبر را تعمير كنند.

بزرگان شيعه و سنّى شهر شام، جهت ورود به مرقد مطهر حضرت رقيه(عليها السلام) غسل كاملى را به جاى آوردند، لباس هاى تميز پوشيدند، هنگامى كه مى خواستند قفل صندوق مطهر را باز كنند، قفل در به دست هيچ كدام از آن ها باز نشد، مگر به دست سيّد ابراهيم.

بعد از باز شدن قفل در، همه آن ها به حرم حضرت رقيه(عليها السلام)مشرّف شدند، اما هركسى كه به مزار شريف آن حضرت كلنگ مى زد، كلنگ اثر نمى كرد تا اين كه سيّد ابراهيم كلنگ را برداشت و بر زمين زد، قبر كنده شد; سپس حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند. پس مشاهده كردند كه بدن نازنين حضرت رقيه، ميان لحد قرار دارد و كفن آن مخدّره سالم مى باشد; لكن آب زيادى در لحد او جمع شده است».

سيّد ابراهيم بدن شريف حضرت رقيه(عليها السلام) را از ميان لحد بيرون آورد و بر روى زانوى خود گذاشت. او سه روز به همين صورت بدن پاك و مطهّر حضرت رقيه(عليها السلام) را بر روى پا نهاده بود و اشك مى ريخت (البته هنگام نماز، سيّد ابراهيم بدن حضرت رقيّه(عليها السلام) را بر روى جاى نظيف و پاكى مى گذاشت و نماز مى خواند; بعد از خواندن نماز، دوباره بدن حضرت رقيّه(عليها السلام) را بر روى پاى خود مى گذاشت) تا اين كه سرانجام لحد حضرت رقيه(عليها السلام) را از نو تعمير كردند.

در اين هنگام بود كه سيّد ابراهيم بدن حضرت رقيه را به درون مزارش نهاد و از كرامت حضرت رقيّه يكى اين بود كه در طى اين سه روز سيّد ابراهيم نه آبى خواست و نه نيازى پيدا كرد كه تجديد وضو كند.

هنگامى كه مى خواستند بدن حضرت رقيه را دفن كنند، سيّد از خداوند خواست كه پسرى به او بدهد. خداوند نيز پسرى به سيّد ابراهيم داد كه نام او را سيد مصطفى گذاشت».[1]

[1] . منتخب التواريخ، ص 776; مقتل جامع، ص 208; منهاج الدموع، ص 395; اجساد جاويدان، ص 67; سحاب رحمت، ص 776 .

 1 نظر

زیبایی تکلیف

14 آبان 1394 توسط طالب

تازه راه افتاده  بود اما دلش می خواست تو کارا کمکم کنه . آخه هر چی بهش میگم بچه جون برو خوش باش .حالا که بچه ای بچگی کن . تو رو چه به سفره جمع کردن و غذا خوردن و… اونم با این همه توانایی !!!!

واقعا چرا بچه ها دوست دارند مسئولیت کارها را به عهده بگیرند ؟ چرا تا بچه اند فقط نمیخورند و بخوابند . باید حتما به کاری مشغول باشند و وقتشون را براشون پر کنی هر چند کارشون بازی باشه.

چرا تو کلاس ابتدایی وقتی میخوای نماینده ی کلاس را مشخص کنی همه اعلام آمادگی می کنند؟

چرا ما بزرگتر ها وقتی مسئولیتمان زیاد باشه پیش دیگران کلاس میذاریم  و این را توانایی میدونیم و بهش افتخار می کنیم؟

چرا این همه آدم برای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری با هم رقابت می کنند وانجام  این کارهای پر زحمت را نشانه ی بزرگی و تواناییشون می دونند؟

مگه جز اینه که ما در همه ی این کارها داریم به خودمون زحمت میدیم و یه کاری را برای کسی یا برای چیزی انجام میدیم . چرا این زحمتها را دوست داریم و هر کی بیشتر کار کنه و زحمت بکشه او را ارزشمندتر میدونیم؟

به نظرتون این دوست داشتن تو خلقت ما نهفته نیست؟

به نظرتون این آیه ی قرآن پرده از حقیقت وجود ما بر نمی داره: “  سوره ذاریات :

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56)

ترجمه : و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند. (56)

ما عبد آفریده شدیم و عبد فقط اطاعت مولا میکنه و کار میکنه و تکلیف و زحمت مولا را به جان میخره و این برای ما لذت بخش و پر افتخاره.خدا کنه فقط تو قسمت انتخاب مولا بیراهه نریم و به عشق خدا به کامِ دیگر خدانما ها کار نکنیم.

 

 نظر دهید »

آزادی

12 آبان 1394 توسط طالب

معلم  رو کرد به بچه ها و گفت : هر کاری  دوست دارید بکنید این ربع ساعت را آ زادید.

بچه ها خوشحال شدند که چند دقیقه ای می تونند نفس راحت بکشند . تازه می خواستند دور هم جمع شوند و خوش بگذرونند که یکدفعه معلم گفت : البته اگر از جاتون تکان بخورید به شما منفی می دهم .!!!!!!!!

بچه ها متعجب بودند و از این رفتار دوگانه ی  معلم در حیرت .

یکی از بچه ها گفت : آقا اجازه ! پس چرا گفتید هر کاری دوست داریم بکنیم . همون اول می گفتید حق ندارید کاری بکنید.

معلم لبخندی زد و گفت : تعجب کردید نه؟ بله منفی گذاشتن من با آزادی شما در تضاده و آزادی شما را میگیره .

خداوند متعال هم که ما انسانها را با اختیار و آزادی آفریده این مطلب را به خوبی می دونسته که عذاب  و پاداش فوری او در برابر  تکالیف  با اختیار ما جور در نمیاد و از ما آزادی را میگیره برا همین در این دنیا اگر ما کار خلافی بکنیم مثلا نماز نخونیم زود عقاب نمیشیم و یه سنگ سریع نمیخوره تو سرمون یا اگر نماز بخونیم سریع حال و کیف علمای بزرگ  در نماز را درک  نمی کنیم .اینطوری همه با خیال راحت و اختیار کامل راه حق یا راه باطل را انتخاب می کنند .

” انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ” سوره ی انسان ایه ی 3

ما راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار.

 نظر دهید »

یک سوال؟

21 فروردین 1394 توسط طالب

فقط می خواستم سوال کنم تا به حال در باره ی  سیده ی نساء عالمین بودن حضرت زهرا صلوات الله علیها فکر کردید ؟؟؟؟؟

واکنش حضرت نسبت به این مقام جالب است و نشان دهنده ی عظمت این مقام است . هر چند ایشان واجب الاطاعه نسبت به همه چه مرد و چه زن هستند ولی سیده ی زنان عالم نامیده شدند با اینکه ولایت بر همه ی عالم وجود  داشتند. اگر چیزی به نظرتون رسید با نظراتتون با خبرم کنید .

 3 نظر

داستانی یک تجربه

09 بهمن 1393 توسط طالب

 

همیشه دنبال این بودم که کار بزرگ و مهمی انجام بدم . اگه درس میخونم اونقدر خوب بخونم که هیچ جای کتاب مبهم نمونه . اگه کار می کنم اونقدر کارم خوب باشه که دهان همه باز بمونه و….

اما بازم آرامشی که دنبالش می گشتم را پیدا نمی کردم .

اما یه تجربه تلنگر عجیبی بهم زد …..

یه روز دوستم رضا ازمن خواست که توی برپایی یه هیأت کمکش کنم .منم که عاشق امام حسینو (علیه السلام) و از خدا خواسته،  قبول کردم .

وقتی رفتم ، هرکسی یه گوشه ی کار رو گرفته بود و جارو کردن و تمییز کاری محل به نام من افتاد… باور کنید تا اون لحظه از این کارا نکرده بودم ولی خیلی برام لذت بخش بود …. با اینکه کار به ظاهر بزرگی هم نبود.

موقع استراحت به رضا گفتم عجب هیأتیه !!!!!! چقد کار کردن توش حال میده … راستی تو میدونی چرا همیشه تو همه ی  کارامون این حس را نداریم ؟؟؟؟؟

رضا فکری کردو گفت :

” ما تو کارای دیگه مولا نداریم که براش کار کنیم …. اینجا همه ی ما حواسمون به آقا امام حسینه (علیه السلام) و برای خدمت به ایشون کار می کنیم ولی توی کارهای دیگه از خدا و مولامون غافلیم.

این آیه را شنیدی ؟

” ذلک بانّ الله مولی الذین آمنوا و انّ الکافرین لا مولی لهم ” سوره مبارکه محمد آیه 11

و من تازه فهمیدم که چرا فقط بزرگ و مهم بودن کار آرومم نمی کنه….

 4 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

هدایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اعتقادی
  • اخلاقی
  • سیاسی
  • اهل بیت (علیهم السلام)
  • داستان کوتاه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس