• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستانی یک تجربه

09 بهمن 1393 توسط طالب

 

همیشه دنبال این بودم که کار بزرگ و مهمی انجام بدم . اگه درس میخونم اونقدر خوب بخونم که هیچ جای کتاب مبهم نمونه . اگه کار می کنم اونقدر کارم خوب باشه که دهان همه باز بمونه و….

اما بازم آرامشی که دنبالش می گشتم را پیدا نمی کردم .

اما یه تجربه تلنگر عجیبی بهم زد …..

یه روز دوستم رضا ازمن خواست که توی برپایی یه هیأت کمکش کنم .منم که عاشق امام حسینو (علیه السلام) و از خدا خواسته،  قبول کردم .

وقتی رفتم ، هرکسی یه گوشه ی کار رو گرفته بود و جارو کردن و تمییز کاری محل به نام من افتاد… باور کنید تا اون لحظه از این کارا نکرده بودم ولی خیلی برام لذت بخش بود …. با اینکه کار به ظاهر بزرگی هم نبود.

موقع استراحت به رضا گفتم عجب هیأتیه !!!!!! چقد کار کردن توش حال میده … راستی تو میدونی چرا همیشه تو همه ی  کارامون این حس را نداریم ؟؟؟؟؟

رضا فکری کردو گفت :

” ما تو کارای دیگه مولا نداریم که براش کار کنیم …. اینجا همه ی ما حواسمون به آقا امام حسینه (علیه السلام) و برای خدمت به ایشون کار می کنیم ولی توی کارهای دیگه از خدا و مولامون غافلیم.

این آیه را شنیدی ؟

” ذلک بانّ الله مولی الذین آمنوا و انّ الکافرین لا مولی لهم ” سوره مبارکه محمد آیه 11

و من تازه فهمیدم که چرا فقط بزرگ و مهم بودن کار آرومم نمی کنه….

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(1)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
1.0 stars
(1.0)

موضوعات: اخلاقی, داستان کوتاه لینک ثابت

نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق
1 stars

عالي
http://zamhareer.kowsarblog.ir/
http://cowsarblog.kowsarblog.ir:
http://kowsarnet.whc.ir/groups/profile/4584025#post“>http:
http://kowsarnet.whc.ir/groups/profile/5596871#post“>http:/
http://kowsarnet.whc.ir/groups/profile/6104178#post“>http
http://kowsarnet.whc.ir/groups/profile/5596465#post“>http:
http://kowsarnet.whc.ir/groups/profile/6137759#post

1395/12/17 @ 10:11
نظر از: talabe_nevesht [عضو]

با سلام
کاربر گرامی ضمن تشکر از اهتمام شما به درج مطالب دست نویس خود در وبلاگ، نوشته حاضر در وبلاگ طلبه نوشت منتشر گردید.
موفق باشید.

1394/09/06 @ 22:40
نظر از: مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم [عضو] 
  • مدرسه علمیه امام خمینی (ره)-رباط کریم

با سلام و خدا قوت
داستان جالبی بود
موفق باشید

1394/04/28 @ 13:48
نظر از: لبخندها وگریه های یک طلبه [عضو] 
  • لبخندها و گریه های یک طلبه

سلام علیکم دوست خوبم

بسیارزیباست!

خداوندا ما را ازظلمات به سوی نور هدایت کن.

1393/12/21 @ 13:02


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

هدایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اعتقادی
  • اخلاقی
  • سیاسی
  • اهل بیت (علیهم السلام)
  • داستان کوتاه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس